فرزندانش باشد
خوب برای همسر و . او
یا اینکه سفر احساس گناه معکوس " من حاضرم جانم را قربانی کنم تا این را برای شما بخرم. من این پول را برای تو میخرم، چون وقتی بچه بودم این امتیار را نداشتم. من یک همسایه دارم که سنگ را میشکند ولی نمیتواند ماشینش را در گاراژ پارک کند. این گاراژ با اسباببازی برای بچههایش ساخته شدهاست. از بچههای لوس ose همه چیزهایی را که میخواهند بگیرند.
من نمیخواهم آنها بدانند
بابای ریچ باور داشت که این کلمات " نمیتوانم از عهده مخارج آن بر بیایم. "چگونه میتوانم استطاعت آن را داشته باشم؟ " امکانات، هیجان و رویاهای خود را باز میکند. |
احساس "خواستن" کلمات روزمره او هستند. او هیچ چیز برای کالج یا بازنشستگی اش کنار نگذاشته است، اما بچههایش هر نوع اسباببازی را دارند. او اخیراً یک کارت اعتباری جدید در پست دریافت کرده و بچههایش را برای بازدید از لاس وگاس میبرد. |